عشق بازی

عشق بازی

عشق بازی

عشق بازی

قسمت دوازدهم

فهمیدم که خانوم با گریه و زاری قضیه رو جلوی مامانش تابلو کردهو مادرش فهمیده که ما باهم دوستیم من بهش گفتم که از رفتنم پشیمون شدم و نمی خوام از پیشت برم خیلی خوشحال شده بودوقتی بهم گفت مامانم قضیه رو فهمیده من خیلی احساس خجالت کردم اصلا یه جوری شدم همون موقع با مامانشم صحبت کردم اولها خیلی سخت بود بعدش که مامانش منو شناخت که چجور آدمی هستم یه زره مهربون تر برخورد کرد من هیچ وقت به یاسی با هس هوس نگاه نکردم همیشه با یه عشق از ته دلم دوسش داشتم بعد این قضیه یه زره وضعمون خوب شد و مامان یاسی گند کاریامونو می پوشوند هر وقت بد موقع زنگ میزدیم یا میخواستیم بریم بیرون واسمون ردیف می کرد البته بگم واسه جاهای دور اولها بپا می فرستاد خداییش ماهم بچه خوبی بودیم شلوغی نمی کردیم تا حالا یه بارم دستمون بهم نخورده بود سال سوم تموم شد و من با یه نمره دیپلم تعطیل ۷۰/۱۶   تورشته ریاضی دیپلم گرفتم تابستون کلی با هم بیرون رفتیم و مشکلات زیادی هم پیش امد تازه کلی هم با هم دعوا کردیم تو اون مدت هم احمد و مریم با هم عشق بازی می کردن ولی مریم زیاد به احمد محل نمی داد احمد هم از این قضیه ناراحت بود و همش به من میگفت ببین من تو ویاسی رو با هم دوست کردم حالا من کجای کارم تو کجای کاری یه جور هس حسودی بهش دست داده بود هی از من می خواست که از یاسی در مورد مریم خبر بگیرم ولی من دوست نداشتم یاسی رو قاتی این قضایا کنم به خاطر همین سعی میکردم یه جوری یاسی رو از این قضایا دور کنم ولی هر بار یه داستانی پیش میومد و نمیشد احمد که از این قضیه شاکی شده بود و هی کلید میکرد دیگه کفرمو در اوورده بود از اون طرف باهاش رو در وایسی داشتم و نمیتونستم بهش چیزی بگم تازه من و یاسی رو هم اون باهم آشنا کرده بود و باید من هم یه کاری واسش میکردم تو تابستون من و احمد از هم دور تر شدیم به خاطر اینکه خانواده من فهمیده بودن من هر روز با احمد بعد مدرسه میریم الافی و تصمیم داشتم کلا رابطه من و اونو قطع کنن چون اون سال سال پیش دانشگاهی من بود و من باید هواسم به درسم جمع میشد تصمیم گرفتم برم به آموزشگاه غیر انتفاعی توفیقیان بعد اینکه آزمون ورودیشو قبول شدم چند جلسه رفتم سر کلاس یه سری احمد که زنگ زده بود خونمون و من کلاس بود م  فهمیده بود که من دارم میرم توفیقیان بعد یه مدت فهمیدم اونم اومده اونجا ثبت نام کرده اونجا هم ول کن نبود تا اینکه مجبور شدم ......

نظرات 8 + ارسال نظر
داش سامان جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:00 http://damu.mihanblog.com

سلام رفیق
وبت رو دیدم بدک نیست باید بیشتر بهش برسی بیخیال
با تبادل لینگ موافقی
اگه میخوای منو به اسمه
قدرتمند ترین سایت دانلود موزیک ایرانیان
لینگ کن بعد بیا سریع بهم خبر بده تا با چه اسمی لینگت کنم

داش سامان شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:51 http://damu.mihanblog.com

سلام
خوشحالم کردی اومدی
دمت گرم لینکیدی
من لینکت کردم
بازم بیا اونورا
فعلا بای

سایه سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 http://godmother.blogsky.com

ای ول معدلو عشق است
خوشم میاد مامان یاسی رله است کلی به نفعتونه
احمدم بی خیال
یاسی شاید همیشه برات بمونه ولی احمد چون کارش بهت گیره هی یادت میکنه
خوش بگذره

آرمان دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 14:02 http://www.fun-center.blogsky.com

ایول بابا دمش گرم ، عجب دوست پایبندی بوده ها ...
البته ببخشید که اینو میگم . فضولی نمی خوام بکنم . بدرود

rez1 دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:54 http://parsi771.blogsky.com/

سلام دادش گلم
مرسی که زیادترش کردی...
من که فکر نمکینم بمونه یاسی...

آرمان پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:20 http://www.fun-center.blogsky.com

▀سلام دوست عزیزم.خوبی؟▀
▀ببخشید که جدیدا نمیرسم بهتون سر نمیزنم ▀
▀اا الان اومدم که بگم با مطلب جدیدی آپم ▀
▀ خوشحال میشم که بهم سر بزنید و نظر بدید ▀

rez1 جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:30 http://parsi771.blogsky.com/

سلام باز که رفتی دیر دیر بیای...
بیا بهم بسر...

سلام دارم ادامشو می نویسم میام سر میزنم مرسی سر زدی

rez1 سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 20:08 http://parsi771.blogsky.com/

کوشی پس؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد