عشق بازی

عشق بازی

عشق بازی

عشق بازی

قسمت دوم

تا اینکه سال سوم راهنمایی رو با خوبی وخوشی تمام کردم از لحاظ معدل که نفر دهم مدرسه شدم و بالاخره تونستم تو مدرسه نمونه دولتی قبول شدم و وارد ان مدرسه شدم اول همه چی خوب بود و من حتی توی المپیاد ریاضی مقام آوردم وجزء بهترین های مدرسه بودم حتی تو تیم روباتیک دانش آموزی هم قبول شدم ولی اینا همه طولی نکشید تا اینکه ان حس لعنتی دوباره امد تو دلم دوباره روز از نو روزی از نو این دفه دیگه همه ذهنمو مشغول خودش کرده بود کم کم درسم ضعیف شد هر روز بد تر از دیروز مثل صایران تا جایی که آخر سال عذرمو خاستنو گفتن با ید از این مدرسه بری اگه بخوای اینجا بمونی نمیتونی تو رشته ریاضی درس بخونی بایید تجربی رو ادامه بدی از اونجایی که من علا قه شدیدی به ریاضی داشتم ترجیح دادم از اونجا برم گرچه معلمام خیلی سعی کردن مانع رفتن من بشن حتی بهم پیشنهاد دادن که یک سال تجربی بخونم بعدش دوباره تغییر رشته بدم و ریاضی بخونم و انا هم کمکم کنن اما من بازی گوش و سر به هوا شده بودم فقط به این فکر بودم که از انجا خلاص شم از ان همه درسای سخت که یه روزی واسم شیرین تر از عسل بود مثل زهر مار شده بودن با خودم می گفتم اگه برم تو یه مدرسه عادی حتما شاگرد اول انجا میشم از طرفی فشار های چند وقت اخیر خانواده کمتر میشه اما غافل از اینکه تازه داشتم نزدیک یه جهنم جدید می شدم . . . . . . .

قسمت اول

همه چی از ۷سالگی شروع شد یه کنجکاوی دوران کودکی که منو به روابط جنسی با دخترای هم بازیم سوق داد کم کم این روابط با دخترای فامیل پا گرفت دختر دایی دختر خاله تا اینکه زمان گذشت ما بزرگ شدیم تو سن ۱۳ سالگی دیگه از روی هم خجالت میکشیدیم ولی هر از چند گاهی که با هم تنها می شدیم دیگه حسابی از شرمندگی همدیگه در میومدیم تا وقتیکه دیگه از هم دور شدیم و چند وقت همدیگرو ندیدیم ولی ما عاشق هم شده بودیم یعنی این میل جنسی بود که مارو به سمت هم می کشند بد از ان دوری دیگه اصلا نمی شد به هم نزدیک بشیم این رابطه ها باعث شد که یه حس غریب نسبت به جنس مخالف تو من بوجود بیاد که به نظر خودم عاشقی بود. ۱۴ سالم بود که دنبال این بودم که با یه دختر دوست بشم این زمان درست مصادف بود با سال سوم راهنمایی من ان سال هم ازمون مدارس استعداد های درخشان داشتم هم امتحاناتم نهایی بر گزار می شد و باید تمام فکرو ذکرمو رو درسام میزاشتم خیلی به خودم فشار آوردم که این هس ارتباط با جنس مونث بذارم کنار اما هر روز عاشق یکی می شدم تا اینکه بالاخره موفق شدم اما این آخر کار نبود تا اینکه. . . . . . . . . .